امیرحسین رسولزاده
17/2/1381
مجموعه قطعات "مارال" ترجمان داستانی است از جهان واژگان به جهان آوای موسیقی و از این رو هر یك از قطعات نه به تنهائی، بلكه از آن جهت كه در ساختاری منسجم به تصویر فراز و فرود داستان "مارال" میپردازد، شایسته ی شنیدن و تأمل است. جهان موسیقی از آن جهت كه میكوشد پیوستاری با جهان داستان خویش بسازد و بازتاب زیر و بم داستان را در اندام خویش بنشاند، به هر یك از سرزمین های جهان خویش شخصیتی میبخشد همتای نقش آفرینان داستان: سرزمینهائی بر ساخته از اصوات و حالات و نحوه ی گسترش آهنگ ها.
قطعه ی "دشت سرسبز" به توصیف سرزمین داستان میپردازد: دشتی سرسبز با همه ی اجزائی كه از نام آن برمیآید: كوه و چشمه و آبشار و سنگ و گیاه.
ریتم 4/4 با تمپو و دینامیك آرام آن، به تصویر قرار و آرامش دشت میپردازد و پیشاپیش در جمله ی اول، از چهره ی راوی داستان پرده برمیافكند: باد صبا در گردش صبحگاهی خود به دشتی میرسد كه هوش از سرش میپراند و بیخودانه آنچه بر دشت میگذرد را با زبان خویش كه همانا آوای موسیقی است به گوش ما میرساند. در جملات بعدی سعی در به تصویر كشیدن اجزاء متنوع دشت موجب شده است تا این قطعه نسبت به بقیه ی قطعات، ملودی متنوعتری داشته باشد و بكوشد با سلوی تك تك سازها و دو نوازی و همنوازی سازها، رنگ آمیزی گوشه و كنار دشت را در اندام خویش مجسم كند.
از طرف دیگر تنها صبا نبوده است كه از نظاره ی دشت به شعف آمده، بلكه رابطهای دو سویه و متقابل بین صبا و دشت برقرار شده است به گونهای كه دشت نیز با نوازش صبا در اندام خویش حیاتی دیگرگونه مییابد و در آرامش خویش شوری نهانی میپروراند، از این رو دینامیك قطعه به تدریج اوج میگیرد تا آنكه در جمله ی پایانی سراسر دشت از حضور صبا با خبر میشود و خود را آبستن حادثهای میبیند كه در راه است.
قطعه ی دوم به توصیف این حادثه میپردازد: "مارال" كه آهوئی زیبا و خوش خرام است پا به دشت میگذارد، ریتم 4/2 نسبت به آرامش 4/4 قطعه ی پیشین و تمپوی سریع و دینامیك قوی آن از همان ابتدا توجه دشت را به سوی خود جلب میكند. "مارال" تنها یك كار میكند: به خرامیدن رقص گونه ی خود میپردازد؛ خرامیدنی كه جمله ی اول قطعه، ابتدای آن و تمام آن است و بقیه ی قطعه تكرار همان جمله است: تكرارهائی دوباره و دوباره كه تنها موقعیت آن در دشت و در نردبان زیر و بمی موسیقی تغییر میكند؛ چه اینكه آهو در هر حركت خویش، به شكلی دیگر نمیخرامد بلكه تنها به یك شكل گام برمیدارد اما زیبائی آن حركت واحد تكرار همیشگیاش را نه دل آزار كه دلنشین میسازد. گاه در سرجای خویش میرقصد كه تصویر آن در پایه ی قطعه است و گاه سرخوشانه از كوه بالا میخزد یا از رودخانه میپرد كه تغییراتی در نحوه خرامیدن او و جملات موسیقی رخ میدهد. "مارال" در انتهای قطعه به كنار چشمه میرود تا آب بنوشد. میایستد و به دور و بر خویش مینگرد. سكوت دشت موسیقی را فرا میگیرد تا آنكه صدای سلوی سازها و سپس همه ی سازها برمیخیزد: صداهائی هم وزن خرامیدن "مارال". "مارال" كه از توجه دشت به خود آگاه شده است، خود را در جامه ی ناز میكشد و رقص خویش پی میگیرد. در آخرین جمله ی قطعه، "مارال" دوباره به كنار چشمه میرود: بهانهای برای ایستادن. این بار برای همیشه از خرامیدن دست میكشد و میایستد تا بنگرد چه بر سر دشت آورده است.
قطعه ی "رقص عشق" به بیان عشق دشت به "مارال" میپردازد، اما اینبار نه بیانی پراكنده و بریده بریده بلكه روحی واحد همه ی اجزاء دشت را با هم و به یكباره به سخن درمیآورد. "مارال" ایستاده است و مینگرد: از اینرو بیان عشق دشت به "مارال" نه سوزوارانه از سر هجران، كه پر طرب از سر وصل است. ریتم لنگ 8/7 به خوبی حالت این بیان عاشق به معشوق را مجسم میسازد: نیاز و افتادگی و اشتیاق.
تمام رقص دشت یك جمله بیش نیست: تو را میخواهم. صبا به زیر و بم دشت سر میكشد و میبیند كه تمام دشت تنها به یك شكل میرقصد و به یاد میآورد كه رقص دشت برآمده از رقص "مارال" است و در جمله ی آخر تأكید میكند كه: از واحد، جز واحد برون نمیتراود.
قطعه ی "غرور" به ترسیم فرازی از داستان میپردازد كه "مارال" از طرفی نیاز و اشتیاق دشت را به خویش و از طرفی زیبائی خود را در آب مینگرد، جامه ی ناز برمیكند، جامه ی "غرور" میپوشد و دیگر نمیرقصد، بلكه تنها انعكاس "رقص عشق" دشت از او منعكس میشود و او كه سرتاپا "غرور" است، رقص دشت را رنگ "غرور" میزند و تنها ریتم لنگ 8/7 آن را به 8/6 مغرور تبدیل میكند. او در حال دور شدن از دشت است اما دشت كه برای لحظاتی به خودبینی گرفتار آمده است، تنها به انعكاس زیبائی رقص خویش در آئینه ی "مارال" مینگرد و میاندیشد كه رقص "مارال" برآمده از رقص اوست و این گونه است كه دور شدن "مارال" را در نمییابد. كوارتوله ی جمله پایانی قطعه، خبر از پریدن "مارال" به سرزمینی دیگر میدهد كه لاابالی وار همچون خوابی، خیالی از چشمان دشت، ناپدید میشود.
دشت از دوری "مارال" میپژمرد و میمیرد. قطعه ی "مرگ دشت" با همان ریتم 8/6 "غرور" اما با تمپوی بسیار آرام است چه اینكه "مرگ دشت" برآمده از "غرور" "مارال" است. در نخستین فراز قطعه، صبا به گوشه و كنار دشت سر میكشد و در فراز بعد خبر از پژمردن و افسردن اجزاء دشت میدهد. دشت در حال احتضار است و با صدائی كه همواره توسط سكتههائی قطع میشود آواز مرگ خویش را سر میدهد و در پایان، مرگ بر تمام دشت سایه میافكند.
قطعه "جستجو" به ترسیم بازگشت "مارال" به دشت میپردازد. اشاره ریتم 4/4 قطعه، به "دشت سرسبز"، سرزمین "جستجو" را آشكار میكند. خرامیدن "مارال" به نحو بارزی تغییر كرده است و از این رو تحرك ریتمهای دو ضربی حركات پیشین "مارال" در قطعات "مارال" و "غرور"، به سكون ریتم 4/4 تبدیل شده است. "مارال" به دشت بازگشته، به دنبال اثری از عاشق خویش میگردد. ضد ضربها خبر از حالت تعلیق و سرگشتگی او میدهد: دل نگران است كه مبادا عاشق دل افگار مرده است. با حركاتی بریده و پرسكته جستجو را آغاز میكند. از خود میپرسد كجا را بگردم؟ با پرش به فاصله ی چهارم كمی دورتر میرود، هیچ نمییابد و دوباره به سرجای خود باز میگردد و میپرسد دیگر كجا را بگردم؟ قطعه به اوج میرود: "مارال" به دوردست ها سركشیده است تا بلكه اثری از حیات بیابد. اما باز به سر جای خود برمیگردد: دیگر كجا را بگردم؟ به رخسار خویش چنگ میكشد و باز میگردد. شیوه ی "جستجو" را عوض میكند و بازمیگردد و در آخر قطعه، خسته و ناتوان از پای میافتد: دی گر ك جا را ب گر د م ...
در قطعه ی "شور زندگی" صبا به یادآوری جریان داستان میپردازد و از این رو از همه ی حالات قطعات پیشین میتوان در آن سراغی گرفت. در عین حال به برداشت جدیدی از روند داستان دست مییابد و شاید در عین نظاره ی "مرگ دشت" درمییابد كه "شور زندگی" دیگر گونهای در دشت پا گرفته است: ظاهری از مرگ خموش و باطنی زنده به حیاتی دیگر.
امیرحسین رسولزاده
17/2/1381